چکامه

چکامه | روایتی از مردان جنگ

نقل قول،لبیک یا حسین(ع)

يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۲


اولین بار بود که قرار بود کل مسیر نجف تا کربلا را به اتفاق یک جمع چهل نفره پیاده برویم. به ذهنم رسید که برای اینکه توی جمعیت یک نشانه‌ای داشته باشیم و همرهان کاروان بتوانند همدیگر را پیدا کنند، باید یک پرچم متفاوت داشته باشیم. به مسئول هتل سپرده بودم که یک چوب پرچم و نوشته برایمان جور کند.

***

بعد از نماز صبح، دسته جمعی مجدد از همان دور زیارت وداع امیرالمؤمنین(ع) را خواندیم و راه افتادیم. مسئول هتل کاری نکرده بود و نگرانی گم کردن همدیگر در این جمعیت باقی بود. تا اول جاده که موکب‌ها بودند، یک ساعتی راه بود و رفقا صبحانه نخورده بودند. به بهانۀ خرید صبحانه با یکی از بچه‌ها جدا شدیم. بعد از کمی جستجو بالاخره یک پارچه فروشی پیدا کردیم و کمی بعدتر مغازۀ میلۀ پرچم را هم پیدا کردیم. دو میلۀ 4 متری خریدیم. مغازه خیاطی بسته بود، اما یک تعمیرکار کفش وسط خیابان بساطش را پهن کرده بود و ماشین دوخت هم داشت. قبول کرد کنارۀ پارچه را بدوزد.

اما مغازه‌های خطاطی همه بسته بودند و در مسیر پیاده‌روی اربعین بودند. یادم آمد که استاد نجابتی-استاد و مدرس گرافیک در دانشگاه، که لابد خطاطی هم بلد است- همراه جمع ما بود. چندتا ماژیک قرمز خریدیم و با صبحانه! راه افتادیم.

***

بالاخره بعد از چند ساعت خودمان را به کاروان رساندیم. کمی که راه رفتیم، بچه ها در یکی از موکب ها برای استراحت و نماز ظهر توقف کردند. استاد نجابتی هم- که یک پارچه دور سرش بسته بود و دیدنی شده بود- آستین‌ها را برای وضو گرفتن بالا زده بود.

استاد کم حرف بود. من هم آشنایی و شناخت قبلی چندانی از استاد و روحیاتش نداشتم. نمی‌دانستم اهل خطاطی هستند و با این وسایل و در این شرایط قبول می‌کنند یا نه. با اینکه پرحرف هستم، هیچ حرفی نزدم. پارچه سفیدی که خریده بودم را در یک فضای خالی پهن کردم. بعد یک نگاه به استاد کردم. استاد هم انگار منتظر این بود که یک کاری برای امام حسین(ع) بکند، نه گذاشت، نه برداشت، گفت: مداد یا خودکار هست؟

بعدها فهمیدم استاد در جبهه به همین شیوۀ صحرایی خطاطی می‌کرده. مداد و خودکار جور شد. متن نوشته را هم خودشان پیشنهاد کردند: «لبیک یا حسین». ادامۀ داستان –که قسمت قشنگ داستات است، توسط یکی از هم کاروانی ها ضبط شد که توی مستند «یا اهل العالم» بخشهایی از آن پخش شد. ببینید:





این پرچم بلند که ارتفاع میله‌اش 4 متر بود، برای همۀ کاروان خیلی خاطره‌انگیز شد. چه گم شده‌هایی که با این پرچم پیدا شدند و چه دعواهای دوستانه‌ای که بر سر به دست گرفتنش نشد. بعد از سفر، استاد وعده کرد که نسخۀ با کیفیت این پرچم را بازطراحی کند تا در کارهای اربعینی و حسینی برای عموم قابل استفاده باش








 

نظرات  (۹)

۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۰:۳۵ قاسم رستم پور
سلام عالی بود
خدا عمر با عزت به استاد بده
۲۴ آبان ۹۲ ، ۱۱:۳۰ پلڪــــ شیشـہ اے
عالی بود ...
ان شاءالله کربلا چند بار دیگه به زودی با معرفت نصیب تون ، نصیب همه آرزو مندان!
دلنشین بود بسی...

خداقوت
یاعلی(صلوات برای فرج)
۱۲ مهر ۹۲ ، ۱۵:۰۶ علی احمدی
ان شاء الله امسال من هم . . .
خدا خیرتون بده
هواییمون کردی
عالییییییییییییییییییییییییییییی
سلام

التماس دعا 

ایشالا قسمت بشه ما هم کاروان بعدی باشیم و علمداری کنیم 
۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۲۱ پوریا رودبارانی
20
۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۰۹ حسین علیمحمدی
آه که با دلم چه ها نکرد این تصاویر...
خیلی عالی بود برادر
منم خیلی استاد نجابتی رو دوست دارم
بچه حزب اللهی ها باید به داشتن ایشون افتخار کنن
لبیک یاحسین
پاسخ:
واقعا سرمایه اند
استاد من لا استاد له!
واقعاً استاد همتا نداره...
شهید بشن ایشالا...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">